تاخت و تازِ بی پایانِ آلودگی در نصف جهان؛

بی هوا؛ مرگ درد دارد!

✍️ نرگس جوانی| صبح است، باید برای انجام کاری از مرکز تا یکی از مناطق جنوبی شهر بروم. از پنجره رو به قبله خانه هر روز اگر چه به خصوص در فصول سرد می شد کوه صفه را به سختی دید، اما امروز نه تنها این کوه را؛ بلکه دیدن آپارتمان های چند طبقه ی نزدیک تر هم وضوح چندانی ندارد و انگار دود و سیاهی همه جا را در آغوش گرفته و یک شهر دارد از این همه آلاینده سرفه می کند.

برای رفتن به مقصد مورد نظر باید یکی از گزینه هایی مانند خودروی شخصی، تاکسی اینترنتی، تاکسی شهری، اتوبوس و مترو را انتخاب می کردم و با محاسبه ی نقش خود در افزایش آلودگیِ شهرم، بهترین وسیله حمل و نقل یعنی مترو را ترجیح دادم و از خانه بیرون زدم. برای رسیدن به نزدیکترین ایستگاه مترو با ۵دقیقه پیاده روی و استنشاق انبوهی از دود و سم، سنگینی و التماس ریه ها برای استمرار دم و بازدم را احساس کردم و وارد ایستگاه شدم. تا رسیدن قطار پیام های گروه دوستانم در فضای مجازی را چک کردم، یکی از دوستان گروه با درج گزارش ۲۲ شب قبلِ سازمان محیط زیست از میزان آلاینده های شهر اصفهان، زیر آن نوشته بود: “بی هوا؛ مرگ درد دارد” با یک ایموجی گریان پاسخ دادم، در همین هنگام قطار وارد ایستگاه شد، سوار شدیم، هوای داخل واگن ها به دلیل تهویه مستمر کمی بهتر بود زیرا تنفس برایم آسان تر شد.

فاصله ی سوار تا پیاده شدن مسافران مترو انگار فرصتی را برای عده ای از آنان فراهم آوارده بود تا مسائل مختلف روز را به صورت دو به دو نقد و تحلیل کنند. خانم جوانِ چادری نشسته در صندلی روبرویی اولین کسی بود که با حرکت قطار به آلودگی هوا و بی تفاوتی مسئولان به شدت انتقاد کرد و گفت: “خدا ازشون نگذره که اصلا به وضع این هوای سمی رسیدگی نمی کنند، مادرم چند سالِ مشکل ریه داره، یه کم بهتر شده بود اما از سه روز پیش با این آلودگی هوا بیماریش دوباره عود کرده و دو شبه که تو بیمارستان شریعتی بستری شده و داره زجر میکشه”. دو سه نفر دیگر هم که به نظر می رسید دانشجو هستند داشتند در مورد اختلاس ۱۴۰هزار میلیاردی “چای دبش” صحبت می کردند و یکی از آنها با تعمیم فساد به همه مسئولان گفت: “هر چی اختلاس میشه به خودمون میگیم این دیگه آخرين اختلاسه اما فرداش می‌فهميم که چندتا صفر به رقم اختلاس های قبلی اضافه شده، از ۹۰ هزار میلیارد فولاد مبارکه رسیدیم به ۱۴۰هزار میلیارد چای دبش!”. یک خانم میان سال که مشخص بود به حرف های خانم های جوان خوب گوش داده با لهجه اصفهانی اش گفت: “نیمی دونم این مملکت چقدر پول دارِد که از ما بهترون هر چی میبرن تموم نیمیشِد، ما چند وقتِس گرفتاری یه وام برا جهیزیه دخترِمون شدیم و هنوز نتونستیم وامو بِسونیم، مادِرجون پول هَستا، نه برا ما که دوزار میخوایم و هم ضامن داریم هم قسطاشو پس میدیم، هر چی هَس برای خودیاشونِس که پولارو بِدَن بهشون و نتونن پس بِسونن!”.

قطار برای من به ایستگاهِ پایانی رسید، اما قطارِ گلایه ها و انتقادات شهروندانِ نصف جهان نسبت به آلودگی هوا و سایر مشکلات نه تنها به ایستگاه پایانی نمی رسد بلکه تاخت و تازِ سوتدبیرها همچنان ادامه می یابد؛ خدا به خیر کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *